کتاب شب های روشن داستانی لطیف و عاشقانه از فئودور داستایوفسکی، نویسنده مشهور و تاثیرگذار روسی است. کتاب شب های روشن از احساسات یک مرد جوان تنها میگوید که به دنبال کسی است که با او صحبت کند. خواندن کتاب زیبای شب های روشن با ترجمه روان و فوق العاده از مترجم بزرگ، سروش حبیبی لذتی مضاعف دارد.
داستان شب های روشن درباره زندگی و احساسات پسر جوانی تنها است که تنها در شهر سن پترزبورگ زندگی میکند. غم ها و آرزوهایش را با کوچه ها و دیوارهای شهر در میان میگذارد. سپس ناگهان با دختری آشنا میشود که منتظر معشوقش است. دختر متوجه حضور پسر در کنار خود نمیشود و پسر نیز میرود. اما وقتی میبیند که دختر فریاد میزند و نیاز به کمک دارد، به آن طرف برمیگردد و دختر را از دست مرد مستی که آنجاست نجات میدهد. آشنایی این دو نفر با یکدیگر مانند نوری است که بر جان پسر میتابد. آنها داستان خود را برای یکدیگر تعریف میکنند.
کتاب شب های روشن در میان شاهکارهای داستایوفسکی به حساب نمی آیند. حداقل عمق و وسعت رمان های جنایی و جزایی را ندارد. زیرا داستایوفسکی قبل از رفتن به سیبری، یعنی قبل از بلوغ آثار هنری خود، شب های روشن را نوشته است. اما چه چیزی باعث شد این رمان همچنان در میان کتاب های مورد علاقه خوانندگان قرار گیرد؟ کتابی که خود داستایفسکی آن را «رمانی احساسی از خاطرات یک فانتزیست» نامیده است. سادگی روایت و زیبایی و لطافت داستان یکی از دلایل محبوبیت کتاب شبهای روشن است.
دربارهی فئودور داستایفسکی
فئودور داستایوفسکی نویسنده کتاب شب های روشن، فرزند دوم یک خانواده اصیل اما نه چندان ثروتمند بود. پدرش پزشک و مادرش تاجری اهل مسکو بود. فئودور داستایوفسکی پانزده ساله بود و در آستانه ورود به دانشگاه بود که مادرش را برای همیشه از دست داد. چند سال بعد، در سال 1839، پدر فئودور نیز درگذشت.
روسیه در زمان فئودور داستایوفسکی دستخوش درگیری های شدید سیاسی و ناآرامیهای اجتماعی بود. دولت تزاری مخالفان زیادی داشت. در رأس این مخالفان گروهی از جوانان قرار دارند که میتوانند افکار عمومی در اروپای غربی را تحت تأثیر قرار دهند و با جدیت وحشتناکی میخواستند همه پایه های سیاسی-اجتماعی روسیه را براندازند. آن ها علیه تزار و وابستگانش توطئه کردند، عقاید الحادی آنها را در بوق و کرنا کردند، و با وقاحت آداب و رسوم و عادات مردم سنتی روسیه را مورد انتقاد قرار دادند و به تمسخر گرفتند.
این گروه که به نیهیلیست ها معروف بودند، برای مدت کوتاهی بر فئودور داستایوفسکی جوان نیز تأثیر گذاشتند. به گونه ای که مدتی با آنها ملاقات کرد و در برخی از فعالیت های سیاسی آنها شرکت داشت. این دلیل محکومیت 9 نویسنده جوان و تبعید چهار ساله او به سیبری (در سال 184) بود.
بخش هایی از کتاب شب های روشن
بهار در روستاهای اطراف سنتپترزبورگ حالتی وصف ناپذیر به وجود میآورد. طبیعت ناگهان هر آنچه دارد؛ یعنی تمام قدرتی را که از بهشت و آسمانها گرفته به نمایش میگذارد؛ وقتی جامه پر نقش و نگار خود را به تن میکند و خود را با گلهای تازه میآراید، به دلایلی مرا به یاد دختر بیمار و ضعیفی میاندازد که شما بارها با دلسوزی به او توجه کردهاید و همیشه با رحم و شفقت دیگران روبرو میشود و ناگهان در یک لحظه به طرز غریبی تغییر کرده و زیبا میشود و شما را مبهوت و حیران میکند تا جایی که از خود میپرسید: چه نیرویی توانسته در آن چشمان محزون و افسرده چنین شعلهای بیفروزد؟
… من یک آدم رویایی هستم. به ندرت زندگی واقعی خود را داشتهام. چنین لحظاتی کمتر پیش میآید و من چارهای ندارم جز این که بارها آن را در رؤیاهای خود ببینم. تمام شب تو را در رؤیاهایم خواهم دید… تمام هفته، تمام سال، مطمئناً فردا به اینجا میآیم! به همین نقطه، در همین ساعت و از یادآوری این لحظات خوشحال میشوم. اینجا برای من عزیز است. در تمام سنت پترزبورگ من دو یا سه محل عزیز دارم…
شاید او همان زنی باشد که مدتها بعد قهرمان ما دوباره ملاقات کرد؟ دور از ساحل وطن زیر آسمانی دیگر آسمانی داغ و دم گرفته در شهر زیبای ابدی در سیارهای درخشان در انعکاس آوای یک ارکستر در پالازو! باید پالازو بوده باشد؛ غرق در نور! آیا کسی که رؤیابین ما در بالکن دید، همان دختری نبود که جامه ای از گلهای پرپر بر تن داشت و زمزمه کنان میگفت: «من آزادام»
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.