کتاب جاده کورمک مک کارتی درباره سفر شگفتانگیز پدر و پسری در دنیایی ویران شده است و تصویری هولناک از جهان پس از مرگ طبیعت و تمدن بشری ارائه میدهد. این رمان منحصربهفرد که به عنوان یک کتاب پرفروش ملی شناخته میشود، در سال 2007 برنده جایزه پولیتزر برای ادبیات داستانی شد.
دربارهی کتاب جاده
این رمان دنیایی پر از ویرانی و پر از ترس را ارائه میدهد و داستانی آخرالزمانی دارد. کتاب جاده زمانی را نشان میدهد که افراد کمی توانستهاند از انفجار اتمی آمریکا جان سالم به در ببرند و در دنیایی زندگی کنند که چیزی از تمدن بشری در آن باقی نمانده است. شخصیتهای اصلی رمان کورمک مک کارتی پدر و پسری هستند که جستجوی خود را برای یافتن نشانهای از زندگی آغاز میکنند.
تنها دارایی پدر یک چرخ دستی، یک تفنگ و مقداری نان خشک است. او با پسرش به جنوب میرود تا محیطی مناسب پیدا کند و از دست سایر بازماندگان در امان باشد. سایر انسانهایی که جان سالم به در بردهاند انسانیت خود را از دست دادهاند و تنها پسر داستان همانی است که شما به عنوان نماد یک انسان پاک میشناسید.
این رمان درباره بازماندگان انفجار اتمی و ویرانی کشور آمریکاست. این فاجعه باعث کشته شدن بسیاری از مردم آمریکا شد و کسانی که جان سالم به در بردند باید برای بقا بجنگند. در چنین شرایطی چیزی به نام حکومت، کشور، قانون و نظم وجود ندارد و تنها اصل مهم برای انسان، بقا است. ماهیت زمین تغییر کرده و خورشید در میان ابرهای خاکستری دیده نمیشود.
شاید در نگاه اول فکر کنید که کتاب جاده داستانی ناامیدکننده دارد و در فضای تاریک و تاریک خود شما را با بدترین جنبههای انسانیت آشنا میکند، اما برداشت بسیار سطحی و در نهایت با سیطره انسانیت و عشق است. در طول داستان، نور امید بر قلب شما میتابد. شخصیتهای رمان جاده، نام ندارند و شما با آنها به عنوان یک مادر، پسر، مرد و … آشنا میشوید.
ایده اولیه داستان جاده سالها قبل از نوشتن در اتاق هتلی در تگزاس آمریکا به ذهن نویسنده رسید. وقتی پسرش خواب بود از پنجره به شهر نگاه میکرد و سعی میکرد وضعیت شهر را در 50 یا 100 سال آینده پیشبینی کند و یادداشتهایی در مورد آن نوشت.
کورمک مک کارتی نویسنده کتاب جاده
کورمک مککارتی، نویسنده کتاب جاده، رماننویس و نمایشنامهنویس آمریکایی بود. مککارتی از نظر بعضی منتقدان نویسنده سردی بود که سوژههایش را دور از خودش نگه میدارد و نگاه بالینی به آنها میاندازد. او در سال ۲۰۰۷ برنده جایزه پولیتزر شد.
کورمک مککارتی در ۲۰ ژوئیه سال ۱۹۳۳ در شهر پراویدنس ایالت رودآیلند زاده شد. او همراه ۵ خواهر و برادر در یک خانه بزرگ در شهر ناکسویل ایالت تنسی بزرگ شد. پدر مککارتی در این شهر یک وکیل موفق بود. مککارتی گفته بود. ما آدمهای پولداری به حساب میآمدیم. چون آدمهای دور و بر ما در آلونکهای یک یا دو اتاقه زندگی میکردند.
جستارهایی از کتاب جاده
سالها پیش در مکانی، در همین نزدیکیها عقابی دید که داشت در راستای دیوارهی آبیرنگ کوه سقوط میکرد. پر سینهاش شکسته بود و دل و رودهاش بیرون افتاده بود. عقاب به یک حجم لهیده و بیاستخوان تبدیل شده بود.
در هوا انگار دانههای ماسه بود. مزهی هوا همیشه در دهان آدمی باقی میماند. مثل حیوانات در یک مزرعه زیر باران ایستاده بودند. زیر بارش یکنواخت باران چادر پلاستیکی را روی سر گرفته بودند. پاهاشان خیس و سرد بود. کفشهایشان داغان شده بود. در کوهپایهها: زمینهای گندم، مرده و پژمرده. خط کوهها در باران: سیاه و ضخیم.
و رؤیاها: چقدر رنگین. مگر مرگ به چه شکلی آدمی را از راه به در میکند؟ سحرگاهِ سرد، از خواب که بیدار میشد، ناگهان همهی آن رنگها به خاکستر تبدیل میشد. مثل نقاشیهای قدیمی که قرنها روی دیوار آرامگاهها از نظر نهان بودند و ناگهان نور ِروز را بر خود میدیدند.
هوا روشنتر میشد. آنها در آن سرما سرانجام به درهای عمیق میرسیدند که در آن رودخانهای جریان داشت. از دور هنوز کرتهای کشاورزی مشخص بود. طبیعت اطرافِ رودخانه برهوت بود و در جاده تلوتلوخوران به راه خود ادامه میدادند. خانههای بزرگ با نمای چوبی. شیروانیهایی از جنس حلب. در یک زمینِ زراعی، یک انبارِ چوبی. به سقفِ شیبدار انبار، در ارتفاع سه متری یک تابلوی رنگپریدهی اعلانات نصب شده است: به راکسیتی خوش آمدید.
سخن پایانی
اگر به داستانهای متفاوت که به آیندهی بشریت میپردازند و مفاهیم اخلاقی عمیقی را در اختیارتان قرار میدهند، علاقه دارید، فرصت مطالعهی کتاب جاده را از دست ندهید.