توضیحات
کتاب دوازده ستون موفقیت
آیا ستونهای موفقیت جدیدی برای رسیدن به خواستهها میتوانی بسازی؟ بله میتوانی؛ اگر کمی دقت کنی و روشهای جدید آن را یاد بگیری میتوانی بزرگترین و بهترین ستونهای موفقیت فولادی عمرت را بسازی که دیگر کسی نتواند به آنها آسیب وارد کند. با خواندن کتاب دوازده ستون موفقیت یاد میگیرید که چگونه ستونهای موفقیت خود را بسازید.
گاهی انقدر غرق شدی در خودت و عادی بودن زندگیات که فکر میکنی دنیا برای همه همین مدلی هست. کمکم فکرمیکنی تو مجبوری که همین مدلی زندگی کنی چون اصلاً راه دیگری به ذهنت نمیرسد. تازه بعضی وقتها هم که از این شرایط به تنگ میآیی و میخواهی تغییرش بدهی انقدر در تفکرات و ترسها و شکستهای قبلت غرق هستی که راهحلها هم تو را دوباره در همان دور باطل نگه میدارد.
نکته قابل توجهی که جیم ران در کتاب دوازده ستون موفقیت از آن بهره برده استفاده از یک شخصیت دوم با یک دنیای ذهنی متفاوت است که به دور از خود شخص بوده و انگار شخصیت کمکی داستان که در اغلب مکاتب به نام پیر راه او را میشناسند میتواند فرد را به عنوان یک مشاهدهگر بالا ببرد و دنیای او را همراه با تمام نواقص و راههای نجاتش برایش روشن کند.
این کتاب یکبار دیگر اصول زندگی را به شما نشان میدهد و درست وسط دغدغههای زندگیتان بهقصد تلنگر در درونت ولولهای برپا میکند که حواست هست داری با خودت چه میکنی؟ میدانی از زندگی که در آن گمشدهای اصلاً چه چیزی باید بخواهی؟
چون یکی از مهمترین شناختنها، شناختن و تجربه کردن خود واقعیمان هست. گویا در بین همه دغدغههای روزگار، ما محکومیم که همهچیز را از دور ببینیم و بشناسیم، الا خودمان!
ما میدانیم یک ماشین برای اینکه عالی کار کند نیاز به روغن چند هزار کار دارد. اما در مورد خودمان دادههای ذهنمان در حد همان هشتسالگیمان مانده.
زندگی پرفرازونشیب جیم ران؛ نویسنده کتاب دوازده ستون موفقیت
یکی از بزرگترین داستانهای ثروتمند شدن متعلق به جیم ران است. جیم تنها کودکی بود که در یک مزرعه کوچک بزرگ شد و به اعتقاد خیلی افراد تبدیل به برجستهترین فیلسوف تجارت آمریکا شد. جیم ران خانوادهی ثروتمندی نداشت. مادر و پدرش، او را به مدرسه محلی فرستادند. مهارت داستانسرایی او که از پدرش به ارث برده بود، کمک چندانی به ابتکار عمل او نکرد هرچند که بعدها وقتی که توانست مرد میلیونری شود در نوشتن کتابهایش مانند همین کتاب دوازده ستون موفقیت بسیار برایش کاربرد داشت.
پس از یک سال از دانشگاه بیرون آمد و به دنبال کارهایی برای پیدا کردن معنای واقعی زندگی بود. بااینحال، این امر باعث شد در سن ۲۵ سالگی کاملاً ورشکسته و بدهکار شود. او مانند همه اقشارِ متوسّطِ مقروض، به بیراهه میرفت و نمیتوانست راهی برایِ رسیدن به آرزوهایِ خود بیابد. در بخشی از زندگینامهی جیم ران اینطور آمده که تنها کاری که تا سنین جوانی بلد بود، دوشیدن شیر گاو و چیدن علف بود.
روزی دختر کلوچه فروش دورهگردی به در خانه او آمد و با چهره معصومش از جیم درخواست کرد تا فقط بهاندازه ۲ دلار از او کلوچه بخرد. جیم که در آن زمان ورشکسته بود و هیچ پولی نداشت، مجبور شد بهدروغ بگوید: من در خانه تعداد زیادی کلوچه دارم به همین خاطر به خریدن کلوچه جدید نیاز ندارم. دخترک با شنیدن این پاسخ از او خداحافظی کرد و رفت.
این دیدار کوتاه جیم با دختر کلوچه فروش باعث شد تا او در زندگی خود به تضاد برخورد کند و مدام با خود بگوید: من دیگر نمیخواهم اینچنین زندگی کنم که مجبور باشم به خاطر ۲ دلار دروغ بگویم.
شب استثنایی
او همچنان در حال تلاش برای یافتن راههای تأمین هزینههای خانوادهاش بود. جیم ران نمیتوانست ببیند چه چیزی برای او ممکن است و چهکارهای خارقالعادهای میتواند انجام دهد او دنبال راهی برای بهتر کردن زندگی بود، یکی از دوستان وی جیم را به یک سمینار آموزشی که توسط ارل شف که یک مدیر فروش و سخنران انگیزشی بود برگزار میشد دعوت کرد، گویی سرنوشت، ترتیبی داده بود تا جیم ران در آن شب خاص در آن سمینار حضور داشته باشد، حرفهایش را بشنود و با منش و طرز تفکر او آشنا شده و اینگونه راه زندگیاش را پیدا کند.
چگونگی رقم خوردن این اتفاق مشخص نیست، اما در پایان آن کنفرانس فروش، جیم فهمید که میخواهد هر طور شده کاری کند تا شبیه شف باشد و مانند او زندگی کند. وقتی سمینار به پایان رسید، جیم تمام شجاعت و جسارتش را جمع کرد و نزد ارل شف رفت؛ خودش را معرفی کرد و از اشتیاق و علاقهاش به موفقیت و کسب درآمد بیشتر سخن گفت.
شف شخصیت مهربان، بخشنده و فروتنی داشت و وقتی اشتیاق و علاقهی جیم را دید، پذیرفت که در پیمودن راه موفقیت کمکش کند و آموزههای خود را به او یاد بدهد و چنین شد که توانست ستونهای موفقیت را یکی یکی پشت سر بگذارد.
متحول شدن جیم ران با یک سوال
او در ابتدا سؤالاتی از جیم کرد و در واقع با طرح این سؤالات میخواست از جیم، اهداف و آرزوهایش بیشتر بداند. شف از جیم ران سؤال کرد: «چقدر پول توی ۵ سال گذشته پسانداز کردهای؟» جیم ران پاسخ داد: «هیچ پولی نتوانستم پسانداز کنم.»
شف به او گفت: پس دوباره ۵ سال گذشته را تکرار نکن. بیشتر روی خودکار کن تا اینکه به فکر ارتقای شغلی خود باشی. اگر خودت را روزبهروز ارتقاء دهی، بهزودی در شغل و زندگیات به موفقیت خواهی رسید.
پیام شف چنان در جیم ران اثر کرد که او بلافاصله دریافت که او هم راه و روش زندگی شف را میخواهد. پس جیم ران به سازمان فروش مستقیم شف پیوست و شف آموزش وی را بر عهده گرفت. در طول ۵ سال، شف، فلسفه ساده اما عمیق رشد شخصی را به جیم ران آموزش داد. افکاری نظیر: بیشتر از میزانی که روی شغلت کار میکنی روی خودت کار کن، درآمد تو مستقیماً به طرز فکر تو مربوط میشود، نه به وضع کنونی اقتصاد. مهمتر از همه اگر دوست داری چیزی تغییر کند ابتدا باید خودت تغییر کنی.
به دنبال این آموزشها، رشد شخصی به یک سبک زندگی برای جیم ران تبدیل شد. او فهمید هر کسی میتواند زندگی را آنطور که میخواهد، با طرز فکر درست و نظم همراه با عمل به دست آورد. بنابراین ران خود را با روش جدید زندگیاش یعنی تلاش همیشگی برای رشد شخصی، سازگار کرد.
ران کار خود را بهعنوان کارمندی ساده در یک فروشگاه بزرگ آغاز کرد. او باور داشت که «کم بهتر از هیچ» است و داشتن سود کم در مقایسه با دستمزدش قابلتوجه خواهد بود. ران وارد بازاریابی مستقیم شد.
شکستی که با شکستهای دیگر فرق داشت
در عرض شش سال، ران اولین سرمایهی خود را به دست آورد و سپس میلیونها دلار را از دست داد. همین امر باعث شد که متوجه شود: چه برندهی یکمیلیون دلار شوید و چه آن را کسب کنید، بهترین حالت این است که بهسرعت یاد میگیرید که چگونه میلیونر شوید، یا اینکه آن را از دست خواهید داد.
جیم ران ظرف چند سال دوباره این پول را به دست آورد و گفت: بار دوم که ثروتم را به دست آوردم بسیار راحتتر از بار اول بود، زیرا دیگر میدانستم چگونه ستونهای موفقیت این کار را انجام میدهد.
بعدها جیم ران شروع به کسب مهارت در فروش و فروشندگی کرد. مهارت بعدی که خود جیم ران میگوید ثروت زیادی از این طریق به دست آورد و ثروت و درآمدش را چندین برابر کرد این بود:
یاد گرفتم چگونه آدمها را در کنار یکدیگر جمع کنم و به آنها یاد بدهم در کنار هم کار کنند. گویی مرحله آخر زندگی شوف توسط قدرتی برتر برای راهنمایی ران در نظر گرفته شده بود.
ارث پدری که بهغیر از پول باعث شهرت جیم ران شد
گاهی علاوه بر تلاشهایی که خودت برای موفقیتت انجام میدهی ارثهایی که از خانوادهات در ژنوم تو پنهانشده است میتواند با همین تلاشهای تو رمزگشایی شود و پلهای شود برای ترقی و پیشرفت بیشتر تو در ۱۲ ستونی که جیم برای اینکه داستانسرایی را بهجای مال و منال از پدر به ارث برده بود وقتی در جلسهای در یک باشگاه محلی ماجرای خود را روایت کرد، همهکسانی که گوش میدادند را تحت تأثیر قرارداد. این امر باعث شد وی دعوتنامههایی برای سخنرانی در مدارس، کالجها و جلسات مختلف دریافت کند. در سال ۱۹۶۳، جیم ران بهطور منظم شروع به سخنرانی كرد و از آنجا به آهستگی بهعنوان سخنران بینالمللی و چهرهای مشهور در حوزهی رشد شخصی در سراسر جهان شناخته شد.
جیم ران دانهای را کاشت که به درختی زیبا تبدیل شد. مردم سالهاست که از میوهی آن درخت بهره میبرند. تدریس خصوصی او زندگی میلیونها نفر که کاملاً امید خود را از دست داده بودند تغییر داد و آنها را به سمت یک مارپیچ صعودی سوق داده است که هر روز بهتر و بهتر رشد میکنند.
تعدادی از این افراد مارک ویکتور هنسن، سانبورن، آنتونی رابینز، برایان تریسی و جک کانفیلد میباشند. جک کانفیلد نویسنده مجموعه کتابهای سوپ مرغ است. تی هارو اکرنیز نویسنده و معلم تیزهوشان در اندونزی است که کتاب دوازده ستون موفقیت یکی از برترین کتاب هایی بود که روی هزاران نفر تاثیر داشت.
تشابه زندگینامه جیم ران با کتاب دوازده ستون موفقیت
جیم ران در آخرین کتابش انگار که با تمام وجود هر آنچه را که از ابتدای راه پرفرازونشیب زندگیاش تجربه کرده و هر آنچه برای موفق شدن با آن زیسته را در قالب داستانی پر از پرسش و پاسخ بیان کرد.
شخصیت اصلی داستان ب اسم میشل شباهت عجیبی از لحاظ به هم ریختگیها و شکستها و خسته شدن از کلی راه رفته به خود جیم دارد و هر دو در اوج ناامیدی زمانی که از همهچیز خسته و کلافه شدهاند ناگهان با مردی روبرو میشوند که با به چالش کشیدن آنها و راه رفتهی شان آنها را ترغیب میکند که بار دیگر به خودشان و زندگیشان نگاهی بیندازند و حالا جیم هر آنچه از شف و ادامه تجربیاتش یافت کرده را بهصورت دوازده ستون از زبان چارلی به میشل میآموزد.
انگار جیم در این کتاب، میخواهد از بنیادیترین اصولی که زندگی او را متحول کرده، حرف بزند پس از اصول بنیادی به اسم ستونهای یک بنای عظیم حرف میزند که باید تمام این ستونها به ترتیب گذاشته و محکم شود و تازه بعد از آن است که اجازه داریم به سراغ محکم کردن و حتی بنا کردن ستونهای بعدی برویم.
کتاب دوازده ستون موفقیت جیم ران سرشار از آموزههایی است که نهتنها مدیریت شغل که از همه مهمتر موفقیت در شناخت خود را به انسان هدیه میدهد.
دوست شما افکار مثبت
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.