نویسنده کتاب وقایع لحظه به لحظه یک قتل از قبل اعلام شده؛ گابریل گارسیا مارکز میباشد که لحظه به لحظه با روایتی واقعگرایانه، قلبها را در سینه محبوس میکند. این کتاب روایت شبه ژورنالیستی از قتل سانتیاگو ناسار توسط دو برادر میباشد. در حقیقت مارکز در این داستان به روابط سنتی و ناموس پرستی اهالی آمریکای لاتین نیز میپردازد. داستان غیر خطیای که با راویای ناشناخته روایت میشود، از صبح روز مرگ سانتیاگو ناسار شروع میشود. سانتیاگوی عرب تبار که وارث ثروت پدر خود بوده است و به همراه مادر، آشپز و فرزندش زندگی میکند. برای تهیه کتاب بر روی لینک کلیک نمایید.
درباره کتاب وقایع لحظه به لحظه یک قتل از قبل اعلام شده
روزی که میخواستند سنتیاگوناسارا را به قتل برسانند او در ساعت پنج و سی دقیقه صبح از خواب بیدار شد تا منتظر کشتی بماند که قرار بود اسقف هم با آن بیاید. آن شب نیز در خواب دیده بود ک دره گستردهای مملو از درختان مخصوص هیزم در حال حرکت است و باران ملایمی هم میبارد. برای لحظهای به یاد این رویای احساس شادی کرده بود اما بعد از بیدار شدن ناگهان حس کرد که سرتا پایش آلوده به فضله پرندگان است.
مادرش 27 سال بعد با یادآوری جزئیات آن دوشنبه بسیار غمانگیز به من گفت: وی همیشه خواب درختان را میدید. هفته پیش از آن هم در خواب دیده بود که با یلی هواپیمای قارقار که حلبی از بین درختان بادام در حال پرواز است، بدون این که به چیزی گیر کند. مادر او در تعبیر خواب دیگران به طور کامل مشهور و معروف بود به شرطی که پیش از خوردن صبحانه آن را برایش تعریف کنند؛ اما هیچ گونه فال بدیمنی در خوابهای پسرش یا رویاهای دیگرش درباره درختان که صبح روز قبل از کشته شدنش برای او تعریف کرده بود مشاهده نکرده بود.
درباره گابریل گارسیا مارکز نویسنده کتاب
گابریل گارسیا مارکز بزرگترین نویسندهی کلمبیا و همچنین نامآورترین نویسنده جهان و برندهی جایزه ادبی نوبل سال 1982 در ششم ماه مارس 1928 میلادی، در دهکده آراکاتاکا در منطقهای به نام سانتاماریای کلمبیا چشم به جهان گشود. و تا سن هشت سالگی در این دهکده، نزد مادر بزرگ خود زندگی میکرد. در سال 1941 اولین نوشتههای خود را در روزنامهای به اسم خوونتود که برای شاگردان دبیرستانی بود، منتشر شد. بهتر است بدانید که تحصیلات دبیرستانیاش با وقفه روبهرو شد و گاریسا مارکز یک سال به سوکو رفت. در آوریل 1961 (کسی به سرهنگ نامه نمینویسد) دوباره به طور مجدد چاپ میشد.
در همین سال به سوی مکزیک رفت و با زن و فرزند دوساله خود به زندگیاش ادامه داد. همچنین برای فیلمهای سینمایی نیز فیلمنامه نوشت. همچنین دستنویس داستان ساعت شوم را به مسابقهی ملی داستان که در بوگوتا توسط شرکت نفت اسو ترتیب یافته، نیز فرستاد و جایزهی اول را مال خود کرد. گابریل گارسیا مارکز همیشه خود را بیش از یک روزنامهنگار میدانست تا رمان نویس و روزنامهنگاری به شدت بر حرفهی داستان نویسیاش تاثیر گذاشت. در واقع او اعتقاد داشت که روزنامهنگریی اگر نگوییم بیشتر، به اندازهی دیگر حوزههای ادبی ارزشمند میباشد و امید داشت که به جای رمانهایش بهخاطر کار روزنامهنگاریاش به یاد مردم بماند.
بخشی از کتاب وقایع لحظه به لحظه یک قتل از قبل اعلام شده
سنتیاگوناسار در آن موقع خوابی را دیده بود برایش تعریف کرده بود اما وی چندان اهمیتی به آن درختان در خوابهای او نداده بود و تنها گفته بود که هر نوع خوابی درباره پرندهها معنی سلامتی را میدهد.
هنگامی که به این روستای فراموش شده برگشتم و سعی کردم تکههای پخش شده آینه شکسته را به طور مجدد به یکدیگر وصل بکنم مادر او را در روی همان ننوی سفری در حال پریشانی و ناتوانی ناشی از کهولت سن پیدا کردم که پسرش را از روی آن نگریسته بود و همان حالت قرار داشت و در روشنایی بسیار زیاد به زحمت میتواست اشکال را تشخیص بدهد و مقداری برگ دارویی هم بر روی گیجگاههایش چسبانده بود تا بلکه مقداری از سردرد دائمیاش را تسکین دهد که پسرش در حین آخرین بار حرکت خود را در داخل آن اتاق خواب در وی باقی گذاشته بود.
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.