در ابتدای کتاب از سرگذشت یک علاف میخوانیم: یک بار دیگر در کنار چرخ آسیاب، پدرم با خوشحالی زمزمه و غرغر میکرد، برف شلوغ از پشت بام میچکید و گنجشکها در حالی که روی آستانه نشسته بودم و خواب را از چشمانم میپراندم، اینطرف و آن طرف میچرخیدند. دوست داشتم زیر آفتاب گرم شوم. سپس پدرم از خانه بیرون رفت. از سپیده دم در آسیاب جست و جو میکرد و کلاه شبش، کج روی سرش بود. او به من گفت: “خوب! در آنجا مینشینی که خودت را آفتاب بگیری، دست و پاهایت را تا حد خستگی دراز می کنی و من را رها میکنی تا همه کارها را به تنهایی انجام دهم. من دیگر نمیتوانم اینجا به شما غذا بدهم. بهار در دروازه است، به دنیا برو و نان خودت را برای یک بار هم که شده در زندگیت به دست بیاور. برای تهیه این رمان جذاب و خواندنی از طریق لینک اقدام کنید.
من گفتم: «خب، اگر من اهل تنبلی هستم، باید همینطور باشد ولی من به راه میافتم و ثروت خود را به دست خواهم آورد. در واقع از رفتن خوشحال بودم، زیرا اخیراً در فکر شروع سفر بودم. میتوانستم بشنوم که چگونه حالهای زرد، که تمام پاییز و زمستان را با ناراحتی به پنجرهی ما میکوبید، میگفت: کشاورز، مرا استخدام کن. کشاورز، مرا استخدام کن. حالا در بهار شیرین با افتخار آهنگ خود را به یک چیز دیگر تغییر داده بود: کشاورز میتواند کار خود را انجام دهد!
به عبارتی این کتاب از وضعیت پاییز و زمستان و روزمره زندگی، داستانی شنیدنی تعریف میکند.
یوزف فون آیشندورف نویسنده کتاب از سرگذشت یک علاف
او نویسنده کتاب از سرگذشت یک علاف بود و در سال 1788 در هاله و هایدلبرگ در رشته حقوق تحصیل نموده و سپس تا سال 1813 در وین زندگی کرد و به ارتش پروس پیوست. در سال 1618 او به یک دفتر قضایی در برسلاو منصوب شد و این انتصاب با موارد مشابه در دانزیگ، کونیگزبرگ و برلین دنبال شد. او در سال 1857 در نیس درگذشت. آیشندورف بیشتر به خاطر غزل هایش شناخته میشود و یکی از بهترین شاعران مکتب رمانتیک آلمانی بعدی است. بسیاری از اشعار او، با تجلیل از حالات طبیعت و زندگی سرگردان، توسط شوبرت به موسیقی در آمد.
او همچنین نمایشنامهها و عاشقانههای کوتاهی نوشت که معروفترین آنها Aus dem Leben eines Taugenichts، که در سال 1826 منتشر شد، میباشد. جوزف کارل بندیکت فریهر فون آیشندورف (متولد 1788 در لوبوتس در ایالت شلزین، درگذشته در سال 1857 در نایس در ایالت شلزین)، یکی از نویسندگان مهم و تأثیرگذار مکتب رمانتیک آلمان است.
یکی از مهمترین آثار او که نامش را در ادبیات جهان زنده نگه داشته است، کتاب از سرگذشت یک علاف است. علاوه بر این، فیلمی نیز بر اساس اقتباس آزاد کتاب از داستان یک علف هرز در سال 1973 در آلمان به کارگردانی آقای سلینو بلیویس ساخته شد. همچنین در سال 1978 آقای برنهارد زینکل بر اساس متن داستان، فیلمی رئالیستی ساخت و در همان سال برنده جایزه شد.
بخشهایی از متن رمان
یک روز بعد از ظهر یکشنبه در باغ دراز کشیدم و در حالی که از میان ابرهای آبی تنباکوی پیپم خیره شده بودم، خودم را سرزنش کردم که چرا کار دیگری را انجام ندادهام که حداقل میتوانستم در آن یک نیمه تعطیلات در روز دوشنبه داشته باشم. در همین حال، دیگر بچهها احتمالاً همگی رفته بودند و در بهترین حالت به سالنهای رقص در حومه شهر نزدیک شده بودند. در آنجا، در نسیم گرم، همه آنها قدم میزدند. با این حال من در نیزارهای برکهای دورافتاده در باغ چمباتمه زدم، مثل آن پرندهی منزوی تلخ، خودم را در سوراخ لنگر انداخته و به سمت ساحل حرکت میدادم. در حالی که زنگهای شب شهر بر فراز باغ میپیچید و قوها به آرامی به این طرف و آن طرف در کنار من میچرخیدند، روی آب من در اندوه مرگبار بودم.
زمانی که به ساحل رسیدیم همه پیاده شدند و من متوجه نشده بودم که وقتی آواز میخواندم، چند نفر از آقایان جوان با نگاهها و زمزمههای حیلهگرانهای به خانمها، مرا مسخره کردند. همینطور که پیش رفت، آقای عینکی دستم را گرفت و چیزی به من گفت، چیزی که حتی به خاطر ندارم و در اطراف من دو خانم بزرگتر با حالتی دلسوزانه من را نگاه کردند.
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.