رمان های انگیزشی یکی از انواع ژانرهای ادبی هستند که میتوانند به خواننده انگیزه و الهام ببخشند. این نوع رمان ها معمولا داستانی را روایت میکنند که در آن شخصیت اصلی با چالش ها، مشکلات و موانع روبرو میشود و با تلاش و پشتکار به اهداف خود میرسد. رمانهای انگیزشی، همانند کتاب بازی با قدرت، این قابلیت را دارند که بهطور غیرمستقیم تأثیرات مثبتی بر خوانندگان بگذارند، الگوها و راهحلهایی برای رویارویی با مشکلات و تغییرات زندگی ارائه کنند و انگیزه لازم را برای تلاش بیشتر به خواننده بدهند. این نوع رمان ها معمولا در زمینه های مختلف از جمله زندگی شخصی، شغلی، عشقی و روابط اجتماعی داستانی جذاب و هیجان انگیز دارند.
درباره کتاب بازی با قدرت
فیونا منتظر پاسخ سرویس تحقیق بود که اعضای هیئت مدیره را تجزیه و تحلیل میکرد. روز بعد از کنفرانس مطبوعاتی، مارشال وستون در دفتر خود برای مورد شکایت سوء استفاده جنسی نشسته بود؛ که توسط یک خبرنگار تجاری معروف با او تماس گرفته شد. نام این خبرنگار لوگان اسمیت بود. فیونا او را به خوبی میشناخت و سالها مقالات او را در وال استریت ژورنال، نیویورک تایمز و مجلات مالی و تجاری خوانده بود. اسمیت به خاطر دیدگاههای تند و قویاش که گاهی اوقات مورد پسند قرار نمیگرفت، شهرت داشت. او مردی بود که بی پروا پرونده های پولشویی و رشوه خواری را افشا میکرد و بهترین مقالات را در مورد موضوعات بحث برانگیز مینوشت.
بخشی از کتاب بازی با قدرت
در بخشی از کتاب بازی با قدرت میخوانیم که قدرت همان نقشی است که در زندگی دیگران بازی میکنیم و همه ما به نحوی از آن بهرهمندیم.
مقام بلندبالا، ثروت قابلتوجه و نفوذ و کسب یک عنوان. این چیزی است که با شنیدن کلمه ″قدرت″، معمولاً از فکر ما میگذرد. ما فردی که از این موارد بهرهمند باشد را به صورت خودکار قدرتمند میدانیم، اما این به طور کامل واقعیت ندارد.
افراد دارای مقام، پول، یا عنوان درست میتوانند قدرتمند باشند، همانطور که افراد بدون هیچ از یک این موارد هم این قابلیت را دارند. مثلاً کسی که در شرف خروج از پارکینگ پر از ماشین است، بهتنهایی قدرتمند نیست اما به محض اینکه فرد دیگری سر برسد و مشتاقانه منتظر جای پارک باشد، ناگهان راننده اول قدرت پیدا میکند. اگر بخواهد، میتواند با نداشتن هیچگونه عجلهای برای ترک محل، این تازه وارد را معطل کند. این صحنه نشان میدهد که قدرت درباره داشتههای ما نیست و بیشتر به روابط اجتماعی مرتبط است؛ اینکه چقدر ما توانایی کنترل دیگران و اوضاع آنها را در هر زمانی داریم.
روابط، چه حرفهای چه شخصی یا صرفاً با آنکسی که اتفاقاً در آن نزدیکی است، ما را وادار به وابستگی به یکدیگر میکنند. این به این معنا است که همه قدرت دارند، حتی اگر خلاف آن به نظر برسد یا احساس شود.
برای مثال رابطه والد- فرزندی را در نظر بگیرید. یک والد این توانایی را دارد که برای فرزند تصمیماتی بگیرد و به او بگوید چه کند، در نتیجه والد قدرتمند میشود؛ اما اگر والدین خواهان عشق و احترام از جانب فرزندشان باشند، که خواسته اکثر والدین میباشد، آنگاه توانایی دادن و مضایقه اینها به این معنا است که فرزند هم کموبیش قدرت دارد. محیط کاری مثال دیگری فراهم میکند. رؤسا قدرت دارند زیرا آنها توانایی تعیین اینکه چه کسی بر چه پروژهای کار کند و چقدر حقوق بگیرد، را دارند. اما کارمندی که در کارش خبره باشد و خواهان زیادی در صنعت داشته باشد، قدرت مذاکره را در دست دارد.
حالا یک رئیس میتواند تصمیم بگیرد تا فقط از قدرتش برای منفعت خویش بهره بگیرد. مثلاً، توانایی اینکه به زیردستی که توانایی نه گفتن ندارد، میزان کار سنگینی تحویل بدهد و زمان بیشتری از او برای کار بگیرد.
دانیل استیل نویسنده کتاب بازی با قدرت
دانیل استیل نویسنده کتاب بازی با قدرت، آمریکایی است. او در 14 آگوست 1947 در شهر نیویورک در ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد. استیل گاهی اوقات روی پنج پروژه رمان خود به طور همزمان کار می کرد و بیشتر رمان های او پرفروش بوده اند. از جمله تحلیل عناصر تاریک مانند زندان، کلاهبرداری، باج خواهی و خودکشی. استیل همچنین مجموعهای از آثار در زمینه داستان و شعر کودک دارد. کتابهای او به ۲۸ زبان ترجمه شدهاند که ۲۲ تای آنها در سینما یا تلویزیون اقتباس شدهاند و دو کتاب او برنده جایزه گلدن گلوب شدهاند.
سخن پایانی
به عبارتی کتاب بازی با قدرت را به همه علاقه مندان به زندگی موفق توصیه میکنیم. قدرت غالباً مرموز یا برای افرادی محفوظ است که استعداد خاصی دارند یا به طرز بیباکی مصمم هستند، اما قدرت در همه روابط وجود دارد. از آنجایی که ما از بسیاری جهات به یکدیگر وابسته هستیم، همه ما تا حدودی از موقعیتهای زندگی دیگران آگاهی داریم. گاهی اوقات ممکن است در نحوه استفاده از قدرت خودخواه باشیم، اما وقتی هدف ما کمک به دیگران یا رسیدن به یک هدف خاص است، قدرت می تواند برای همه مفید باشد.