نویسنده کتاب آﺑﺒﺎریک نغمه بحرانی میباشد. این کتاب توسط انتشارات پرسمان منتشر شده است. این داستان سرگذشتی است از خاندانی که در بستر این کتاب آرام گرفتهاند. برای تهیه این کتاب میتوانید از صفحه اصلی وبسایت افکار مثبت اقدام فرمایید.
درباره کتاب آﺑﺒﺎریک
مقصر پدرم بود که این صیغهی لعنتی را بین ما خواند. هر کاری که از دستم بر میآمد انجام میدادم اما خوابم نمیبرد، قیافهی آقام جلوی چشمانم بود در واقع حس میکردم همه متوجه شدهاند و الان پدرم از قادر آباد به تاخت میآید. شب از نیمه گذشته بود. همه جا ساکت و بی سروصدا بود و برای من سکوتی مرگبار عجب غلطی کرده بود. بلند شدم از زیر تشکچهی پدرم ده تومان برداشتم و بعد هم یکی از ده تیرهایش را برداشتم.
البته اگر میفهمید به طور حتم یک گلوله از یکی از این ده تیرهای خود را در سرم خالی میکرد. کف دستم از عرق خیس شده بود. به سوی اتاق رقیه خانم رفتم، خواستم ماجرا را برای او تعریف و حداقل با او خداحافظی کنم؛ اما هر کاری که کردم نتوانستن، نامهای برای پدرم نوشتم که سر و ته نداشت، دو سه دست لباس برداشتم و آرام آرام به سوی طویله راه افتادم وارد که شدم مجدد به خودم ناسزا گفتم، به سمت اسب پدرم رفتم؛ دیگر بدتر از این نمیشد به طرز عجیبی دیوانه شدم بودم؛ بهترین اسب پدرم را برداشتم در واقع همان اسبی که بسیار دوستش داشتم، زدم بیرون و به تاخت میرفتم. تنها چیزی که میدانستم این بود که به کرمانشاه میروم.
شب بود و سکوتی که تنها صدای سم اسب آقام آن را میشکست و من با حالی خراب در دل سیاهی میرفتم، در حقیقت دل توی دلم نبود، جرات نگاه کردن به پشت سرم را نداشتم، در 50 کیلومتری کرمانشاه جایی رسیدم به اسم چمچمال و دینهور، رودخانهای پر آب و جایی خیلی سرسبز پیش رویم و شبی مهتابی، به شدت خوابم میآمد، دهنهی اسب را به دستم بستم و بر روی چمنها خوابیدم. صدای رودخانه و بادی که در لابهلای درختها میوزید به قدری قشنگ بود که تمام ناراحتی و اندوهی که داشتم هرگز در زندگیام از یاد نبردم.
برای دانلود و مطالعه کتاب آﺑﺒﺎریک میتوانید از طریق همین صفحه اقدام کرده و به راحتی مطالعه کتاب آﺑﺒﺎریک را آغاز نمایید.
نقد و بررسیها
پاککردن فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.